یک موجود جدید... یک موجود با با دستها و پاهایی بسیار... با خیال و حواسی متکثر... یک مادر شدهام. تو به خانه آمدهای... خیلی کوچکی... هنوز فرم سرت کامل نشده، کمی برآمدگی دارد. کاکلکم پشت طلایی داری و هر چه که دست میکشم خبری از رویش مو در اطرافش نیست. ممکن است طاس بمانی. چه اهمیتی دارد؟! الان اینجایی بادی آبی کاربنی که رویش برچسب سر یک شیر بامزه دارد را پوشاندهام تنت. نگاهم میکنی. نفس نفس میزنی و ساق پاهای لاغر و ظریفت میلرزند. آنقدر کوچکی که حتی توان ادارهی خودت را هم نداری. نه مثل بقیهی بچهها که از دست و پاهایشان خبر ندارند. تو جور
دیگری کوچکی. پسرک بندانگشتی من. دلت میخواهد مدام بغلت کنم. توی تنم بلولی. سرانگشتهای کوچولویت را سر بدهی روی گونههایم. از شانههایم خودت را بکشی بالا و بیقراری کنی و گیجم کنی. خودت را بچسبانی به قلبم و با دستهایت گیرههای تنم را جوری جستجو کنی که خیال کنم دنبال راهی هستی که به درونم بازگردی. اولین نوشتهام برای تو، بعد از برگشتت این است؛ معذرت میخواهم. من را ببخش کوچولو. به خاطر دستها و پاهایت که اندازهی عروسک است. به خاطر وزن ۲۴۰۰ گرمی و قد ۴۷ سانتیات. به خاطر همهی دردهایی که کشیدی. به خاطر جای بخیه در کشالهی رانت. به خاطر جراحت سرم روی سرت. به خاطر دست و پاهای سوراخ شدهات. به خاطر جای زخم ناخنمانند روی شکمت. به خاطر تنهایی بزرگ ۴ ماههات در ابتدای فصل زیستن. به خاطر همهی تلخیها، به خلطر هر رنجی که من مسببش بودهام. به خاطر شیر رژیمیخوردن، به خاطر گریهی شب اول که من بلد نبودم آرامت کنم. به خاطر ترسهایی که من کنارت نبودم. به خاطر رنجهایی که زندگی به هر شکلی تحمیل خواهد کرد و من تسکین نباشم. به خاطر دستهای لرزانت و نگاه مویه...
ادامه مطلبما را در سایت مویه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ghorbani14 بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 20:47